Skip to content
بایگانی کلیدواژه اسطوره

اشارات ضداستعماری در حکایات کهن: پینوکیو، دوآل‌پا و بز زنگوله‌پا

نویسنده پینوکیو، پندهایی از تجارب تلخ و دام‌های روزگار را در قالب تمثیل‌ها و اشاره‌های زیبا و خردمندانه به کودکان می‌آموزد. او کسانی را پیش چشم بچه‌ها می‌آورد که می‌خواهند با وعده‌های زیبا و سخنان فریبگرانه، کاری کنند تا آنان به میل خود کارهای جدی و سازنده را رها کنند و به «رقصیدن» در «خیمه شب بازی» سودآور آنان روی بیاورند. و نیز برای اینکه از «بدکاران» در امان باشند، در «قفس» از آنان نگهداری شود. او از کسی یاد می‌کند که با سخنان زیبا و وعده رسیدن به «شهر شادی‌ها» و ساختن «تاریخچه» قلابی برای آن شهر، بچه‌ها را تبدیل به کره‌هایی می‌کند تا «حمال کالسکه» او شوند. 

کارلو کولودی (نویسنده ایتالیایی پینوکیو در قرن نوزدهم میلادی) قصد داشته تا با اشاره‌ای مختصر، پرده از جلوی چشم کودکان هشیار بردارد تا آنان پی به مکرها و دام‌هایی که بر سر راه زندگی انسان‌ها هستند، ببرند. اما در جامعه‌ای که متوسط ادراک عمومی اندک باشد، نه تنها چنین تمثیل‌هایی برای کودکان و حتی بزرگسالان به کار نخواهد آمد و قابل درک نخواهد بود؛ که حتی اگر به صراحت و با صدای بلند و با نشان دادن دم خروس‌های فراوان، فریاد زده شود: آن شخص یا آن حزب یا آن رسانه با چنین تاریخ‌سازی‌ها و با چنان وعده‌ها و سخنان زیبا و پرچم‌های فریبگرانه‌ای که در دست گرفته، آهنگ آنرا دارد تا ما و شما را به کالسکه سوداگری و سلطه‌گری خود ببندد؛ باز هم قادر به درک و فهم آن نیستیم. بسیاری از مشکلات چنین جوامعی، برخاسته از همین زودباوری‌ها، هیجان‌زدگی‌ها، دلبستگی‌های نسنجیده و عواقب ناشی از آنها است. […]

مار در مقام شوکت و اقتدار

نقش مار بر روی سفالینه‌های پیش‌تاریخی (از حدود ۵۰۰۰ سال تا حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد) به فراوانی و در سراسر سرزمین‌های شرق باستان دیده شده است. در این نقوش، مار به عنوان عضوی از طبیعت و به همراه زمین، خورشید، پرندگان، رودها، کوه‌ها و دیگر نشانه‌های حیات و زندگی، دیده می‌شود. چنانکه از این نگاره‌ها دریافته می‌شود، مار موجودی موذی و زیانبار نیست و همانند و همپای دیگر موجودات و پدیده‌های طبیعیِ پیرامون بشر بر روی سفالینه‌ها رسم می‌گردیده‌اند. اما از حدود ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد سنگ‌نگاره‌ای به دست آمده که نشان می‌دهد طرز تلقی انسان نسبت به مار تغییر کرده و برای آن جایگاه و مقامی ممتاز در نظر گرفته شده است. این سنگ‌نگاره، اثری عیلامی است که در نقش‌رستم در شمال تخت‌جمشید قرار دارد. […]

هوم/ هَئومَه: گیاه سپند ایرانیان

هوم که در اوستایی «هَـئـومَـه» و در سانسکریت «سومَـه/ سوم» خوانده می‌شود، سپندترین و گرامی‌ترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان بوده است. از این گیاه در بسیاری از متون ایرانی و هندو به فرخندگی و با گرامیداشت فراوان یاد کرده شده و آنرا سرور، رد و شهریار همه گیاهان و رستنی‌ها می‌شناخته‌اند. با اینکه این گیاه کارکردهای آیینی و مقدس خود را تا اندازه زیادی از دست داده است، اما همچنان باورهای بسیاری در باره آن در میان مردمان نواحی گوناگون زنده مانده است.

بخش‌هایی از کتاب اوستا به هوم اختصاص دارد و هوم یشت نامیده می‌شود. هوم یشت در درون یسناها جای دارد و از یسنای نهم تا یازدهم را در بر می‌گیرد. البته یشت بیستم اوستا نیز هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بند از هوم یشت اصلی را در بر دارد. هوم یشت، در بزرگداشت و ستایش این گیاه ارجمند سروده شده است.

هوم در اوستا کارکردهای فراوانی دارد: او «دورَئوشَه» به معنای دوردارنده مرگ است. او بخشنده فرزند نیک، آورندهٔ توانمندی، تندرستی، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن ، انـدیـشه‌ورزی و آورندهٔ صلح و آشتی و آرامش است. (برای آگاهی از تمام ویژگی‌های هوم در اوستا و سرودهای ستایش آن به هوم یشت بنگرید).

«ودا»های هندوان نیز بخش‌های فراوانی در پیوند با هوم دارد و در بسیاری از سرودهای «ریگ ودا»، گیاه «سومَه» همراه با دل‌انگیزترین واژه‌ها گرامی داشته شده و ستوده شده است. سومه، نوشیدنی دوست‌داشتنی ایندرا (خدای بزرگ هندو) بوده و به او چابکی و توانایی می‌بخشیده است (ماندالای ۴، سرود ۲۶).

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. همچنین در شاهنامه فردوسی از مردی به نام «هوم» سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز به احتمال اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات مصداقی شده است. […]

شیر و خورشید و خاستگاه کیهانی باورها و نگاره‌های آن

خاستگاه بسیاری از اسطوره‌ها و باورهای جوامع باستان و بازتاب آنها بر روی نگاره‌ها و آثار هنری همان مردمان، از پدیده‌ای کیهانی یا زمینی در محیط پیرامونی آنان الهام گرفته شده است. پژوهش بر روی باورها و تجلی مادی آنها نشان داده است که آنها به تمامی فرآیند خلاقیت ذهن بشر نبوده‌ و همواره حضور عاملی واقعی و ملموس در محیط زندگی انسان‌ها، تأثیری چشمگیر در پیدایش و شکل‌گیری باورهای همگانی داشته است.

ترکیب توأمان «شیر و خورشید» در یادمان‌های نگارین و متون ادبی ایرانیان و دیگر مردمان شرق باستان به فراوانی دیده شده است. در این ترکیب، نگاره‌ای از شیر دیده می‌شود که پرتوهای خورشید، گوی خورشید، گردونه خورشید و یا خدا/ ایزد وابسته به آن بر پشت یا پهلوی او جای دارد و یا خورشید در میانه دو شیر خروشان جای گرفته است. چنین نقوشی از جمله بر اشیای مفرغین لرستان و سنگ‌نگاره‌های هخامنشی دیده می‌شوند.

پرسش اینجاست که کدام پدیده در طبیعتِ پیرامون مردمان باستان موجب پیدایش این نگاره‌ و باورهای وابسته به آن شده است؟ نگارنده گمان می‌دهد که این نگاره نیز به مانند بسیاری از آثار هنری و اعتقادی دیگر، ردی در آسمان و سرای کیهانی داشته باشد. […]

خاستگاه کیهانی نگاره‌های یورش شیر به گاو

نگاره یورش شیر به گاو و ترکیب این دو با یکدیگر در آثار هنری ایرانیان و مردمان شرق باستان، یکی دیگر از نقش‌های متکی به باورهای کهن است که مانند بسیاری از نگاره‌ها و باورداشت‌های دیگر، خاستگاهی در پدیده‌های کیهانی دارد. مهم‌ترین و زیباترین این نگاره‌ها در تخت‌جمشید و به ویژه در جبهه شمالی کاخ سه‌دری دیده می‌شوند.

در این ترکیب، شیری دیده می‌شود که بر پشت گاو جهیده و چنگالش را بدون اینکه فرو کرده باشد، بر پشت او نهاده است. این گاو، همواره پشت به شیر کرده و در وضعیت فرار قرار دارد؛ در حالیکه سر خود را به سوی شیر بازگردانده و او را می‌نگرد. شیر و گاو در تمامی نگاره‌هایی که جزئیات کافی برای بررسی دارند، نر هستند. این نگاره در آثار هنری مردمان آسیای میانه و دشت‌های آلتایی (همچون «پازیریک») به دلیل ویژگی‌های اقلیمی و طبیعی، با ترکیب شیر- گوزن دیده شده است. […]

سیمرغ و درنای سپید سیبری

بسیاری از اسطوره‌ها، باورها و داستان‌های مردمان باستان از پدیده‌ای راستین در طبیعت الهام گرفته شده است. یک پدیده کیهانی یا زمینی که برای مردمان توجه‌برانگیز، جالب و دیدنی بوده و یا تأثیری نیکو یا مخرب بر زندگی آنان می‌گذاشته است، آنرا به گنجینه باورهای خود می‌افزوده‌اند و به مرور زمان به آن شکل تازه‌ای می‌داده‌اند و با افزوده‌ها و کاهنده‌هایی که لازم می‌دانسته‌اند، اسطوره یا سرگذشت‌های اعتقادی و داستانی را می‌ساخته‌اند.

بی‌گمان، باور به پرنده‌ای به نام سیمرغ و کارکردهایی شگفت و گسترده آن، دارای خاستگاهی در طبیعت و محیط پیرامونی جوامع پیشین بوده است. خاستگاهی که الهام‌بخش اینچنین باورها و داستان‌های شگفت و شنیدنی شده است.

نگارنده در اینجا یادداشت‌هایی در باره درنا و به ویژه درنای سفید سیبری را می‌آورد و این پرسش را پیش می‌نهد که آیا ممکن است این پرنده شگفت و دیدنی، سرچشمه باورهای در پیوند با سیمرغ باشد؟

درنا نام‌های گوناگون و فراوانی دارد: «تُرنِه»، «بوتیمار»، «غم‌خورک»، «کُلنگ»، «کرکی» و «حواصیل». اینها تنها تعداد معدودی از نام‌های بی‌شمار این پرنده هستند. هر چند در قواعد علمی پرنده‌شناسی و جانورشناسی هر کدام از این نام‌ها متعلق به دسته و تیره خاصی هستند، اما در میان عامه و در متون ادبیات فارسی، عموماً برای تیره‌‌هایی از خانواده «درازپایان» بکار رفته است. […]

سنجاب پرنده و مسئله روباه بالدار

ابوریحان بیرونی در فصل نهم از کتاب «آثارالباقیه» روایت عجیبی را به نقل از «ابوسعید مهندس» و «ابوالقاسم طاهری» بازگو می‌کند که به‌رغم غرابت، شواهدی از پیشینه کهن‌تر آن در فرهنگ ایران در دست است.

بیرونی ضمن نقل حرکت مردی با ریش بلند که گِل قرمز به همراه داشته و مرد دیگرِ کوسه رو و خرسوار در گذرهای شهر شیراز، می‌گوید که “این روز «اَبسال وهار» نامیده می‌شود و پادشاهان کیانی آنرا «بهار جشن» می‌نامیده‌اند”. بیرونی همچنین نقل می‌کند که “در آغاز این روز، «جرشانجره» ظهور می‌کند. آنان روباهان پرنده (در متن اصلی: «ثعالبٌ طیّاره») از زمان پادشاهان کیانی هستند و خوشبختی آن روزگاران و شادابی زمان آنان به وجود این روبهان بود. آنگاه که اینان منقرض شدند، آنان نیز منقرض شدند”. […]

در تفاوت اسطوره با خرافه

۱- اسطوره‌ها دارای شخصیت‌ هستند. شخصیت‌هایی ساخته و پرداخته ذهن مردمان جوامع باستان برای توجیه و توضیح سرگذشت و چگونگی آفرینش جهان و تمامی نیروها و پدیده‌های مادی و معنوی در پیوند با جهان هستی.

۲- مصداق و معنای اصطلاحی اسطوره (Myth) با معنای واژگانی آن که در زبان‌های گوناگون برابر با افسانه، قصه، دروغ، سخن بی پایه و غیره آمده است، ارتباطی ندارد.

۲- ناتوانی همیشگی انسان از درک و شناخت چگونگی آفرینش جهان و هدف از این آفرینش، خود موجب آفریدن اسطوره‌ها برای توجیه چگونگی و روند آفرینش شده است. از همین روی، اسطوره‌ها جهان‌بینی جوامع باستانی هستند. درک و تلقی انسان از چگونگی آفرینش و رویدادهای محیط پیرامون، و شیوه نگاه انسان به جهان در شخصیت اسطوره‌ها متجلی شده است.

۳- اسطوره‌ها در زمان زندگی نمی‌کنند. آنان خود پدیدآورنده زمان هستند. یا از ازل تا ابد بوده‌اند و خواهند بود و یا تولد آنان در زمانی بس بعید روی داده است. […]

گورنگاره‌های اسپیتا: یادمانی پرشکوه از هزاره‌های فراموش‌شده

سرزمین‌های کوهستانی تپورستان (طبرستان) در میانه استان‌های تهران، سمنان، گلستان و مازندران همواره یکی از نواحی پیدایش و گسترش باورها و اسطوره‌های کهن بوده است. مردمان این کوهستان‌های بلند و صعب‌العبور توانسته‌اند تا در طول تاریخ، فرهنگ و آیین‌ها و زبان خود را بهتر از برخی نواحی دیگر پاس دارند و کمتر در معرض دگرگونی‌های فرهنگی قرار گیرند. فرمانروایان محلی (مانند زیاریان و باوندیان) نیز توانسته‌ بودند تأثیری در پاسداشت باورهای کهن داشته باشند.

به تازگی آقای علیرضا زیاری که در نواحی دورافتاده هزارجریب به گورستان‌هایی بزرگ با گورسنگ‌هایی بی‌نظیر برخورده بودند، لطف کردند و مرا برای بازدید از این گورستان شگفت به آن منطقه بردند و سفری پرخاطره ترتیب دادند. از ایشان برای این سفر پربار و بیادماندنی و همچنین برای شب زیبایی که در چشم‌انداز کوهستان‌های رؤیایی و سربلند هزارجریب سپری شد، سپاسگزارم. کوهستان‌هایی که دماوند پرغرور از فراز همه آنها سر بر کشیده بود و سرزمین‌های بسیاری را در زیر بال خود گرفته بود.  […]

یکم و شانزدهم مهرماه: جشن میتراکانا، جشن مهرگان

پیش از این و در گفتار «میترا و پیوند آن با ستاره قطبی باستانی» به این فرضیه پرداختیم که سرچشمه باور به «میترا/ مهر» و «گردونه مهر» در میان ایرانیان و هندوان باستان و سرایندگان مهریشتِ اوستا و سرودهای ریگ‌ودا، عبارت بوده است از ستاره قطبی و دو صورت فلکیِ پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس کوچک» (دبّ اکبر و دبّ اصغر). این صورت‌های فلکی در متن‌های پهلوی و ادبیات فارسی با نام «هفتورنگ مِهین و کِهین» (بزرگ و کوچک) نیز نامبردار شده است.

در حدود ۴۸۰۰ سال پیش، ستاره «ذَیخ/ ثُعبان» قطب آسمانیِ زمین بوده و مانند ستاره قطبیِ امروزی در جای خود ثابت و بی‌حرکت ایستاده و در همه شب‌های سال دیده می‌شده و هیچگاه طلوع و غروب نمی‌کرده است. این ستاره در میانه دو صورت فلکیِ پیرا قطبیِ «خرس بزرگ» و «خرس کوچک» واقع شده است و این دو صورت فلکی در هر شبانروز یک بار به دور آن می‌گردیده‌اند. این گردش، همراه با گردش صورت فلکی «ثُعبان»، نگاره باستانی «چلیپا» یا صلیب شکسته را در آسمان رسم می‌کرده‌اند که به گمان نگارنده، همان «گردونه مهر» است. […]

میترا و پیوند آن با ستاره قطبی باستانی

نام «میترا» در فرهنگ و ادبیات ایرانی حضوری چشمگیر داشته است و به مرور زمان با ایزد مهر، خورشید، مهربانی و دوستی، پیوند عمیق یافته است. اما پیش از آنکه کارکردهای میترا جلوه‌های گوناگونی پیدا کند، بیشتر با ویژگی «روشنایی همیشگی» شناخته می‌شده است.

منابع موجود نشان‌دهنده این است که ستاره قطبی باستانی، خاستگاه باورهای مربوط به میترا بوده است و بی‌تردید برای پیشینیان دوستدار پدیده‌های کیهانی، وجود ستاره‌ای دائمی که هیچگاه طلوع یا غروب نمی‌کرده است، تا چه اندازه می‌توانسته مهم و جالب جلوه کند.

به گمان نگارنده، سرچشمه باور به میترا و گردونه میترا در میان ایرانیان و هندوان باستان، عبارت بوده از ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیراقطبی به نام‌های خرس بزرگ و خرس کوچک (دب اکبر و دب اصغر). […]

web analytics