Skip to content

نوشته‌های رضا مرادی غیاث آبادی

در زمینه مطالعات باستانی و تاریخ‌نگاری انسان‌گرا

دانلود نسخه آفلاین پژوهش‌های ایرانی (۵۰ مگابایت)

منتخب نوشته‌ها:

وداع

۳۰ خرداد ۱۴۰۲

رضا مرادی غیاث آبادی در بیمارستاننیمی از سی سال فعالیت‌ها و مطالعات ایران‌پژوهی‌ام صرف مبارزه و مقابله با مردم‌فریبی و بهره‌کشی‌های سیاسی از توده‌هایی شد که زیر پرچم تاریخ و باستان‌شناسی، قربانی سلطه‌گران و قدرت‌طلبان و جنگ‌افروزان می‌شدند.

اکنون بسیار خوشنودم که عمر و سلامتی خود را صرف روشنگری برای نسل‌های امروز و فردایی کردم که ‌دوستشان می‌داشتم و برایم مهم بودند. منی که هیچگاه چیزی را برای تفریح و سرگرمی یا برای خوشایند کسی ننوشتم. که در هر چه نوشتم، دردی و رنجی و نگرانی‌ای نهفته بود. […]

برای مطالعه متن کامل این مطلب و هر جای دیگری که علامت […] وجود دارد، روی عنوان آن کلیک کنید.

———————————————————————————————

حجاب اجباری در ایران باستان

«سه‌دیگر که بالا و رویش بود، به پوشیدگی نیز مویش بود» (شاهنامه فردوسی)

در هفت ماه گذشته و پس از جان‌باختن مهسا امینی (آن دختری که مهمان مظلوم شهر ما بود)، جنبش بزرگ اجتماعی با عنوان «زن، زندگی، آزادی» در ایران پا گرفت که هدف اولیه آن رفع حجاب اجباری و سختگیری‌های ناشی از آن بود. این جنبش به چند دلیل دچار آسیب موقت شد. از جمله به دلیل سوءاستفاده برخی فرصت‌طلبان و دخالت‌های مخرب آنان و رسانه‌هایشان در روند جنبش، انتشار وسیع اخبار ناصحیح و آمیخته شدن راست و دروغ و افزایش بی‌اعتمادی‌ها، شعارهای رکیک جنسی (که خود عملی زن‌ستیزانه و ضد اهداف جنبش است)، و تمرکز بر انتشار گسترده و بی‌مورد ویدئوهای رقص و بوق. هیچ جنبشی در جهان با رقصیدن و بوق زدن و استعمال الفاظ رکیک به نتیجه نرسیده و موجب پیوستن و همبستگی افراد بیشتر نشده است. با اینکه در این جنبش شعارهای نژادپرستانه یا باستان‌گرایانه و سلطنت‌طلبانه بر زبان ایرانیان داخل کشور نیامد، اما جای تأسف فراوان است که فرصت‌طلبانِ خوش‌نشینِ در کمین نشسته، نام مهسا و خون صدها کشته و هزاران مجروح این جنبش را که عموماً جوانان و نوجوانان پاک و بی‌آلایش و خوش‌قلب و آرمانخواه بودند، به نفع خود مصادره کردند.

یکی دیگر از عوامل مهم آسیب به جنبش، بیان دروغ‌های تاریخی با اهداف نژادپرستانه و ناسیونالیستی بود. بدیهی است که آموزه‌های تاریخی برای تجربه اندوختن و ساختن حال و آینده است و چنانچه در بیان داده‌های تاریخی به جعل و تحریف توسل شود، می‌تواند هر حرکت پیشرویی را گمراه کند و با سلب اعتماد عمومی، موجب ریزش حامیان آن شود. همچنین به استقامت عمومی و آرمان‌ها و اهداف هر جنبشی آسیب‌های جدی وارد می‌سازد.

ادعای اینکه حجاب اجباری در ایران باستان وجود نداشته و زنان و عموم مردم در آن اعصار در شرایط سراسر ممتاز و انسانی و توأم با رفاه زندگی می‌کرده‌اند، لاف گزافی است که فقط بکار کسانی می‌آید که می‌خواهند با اهداف قدرت‌طلبانه و سلطه‌گرانه جدید و تمسک به نوع دیگری از مقدسات و از جمله سوءاستفاده از نام ایران، مردم ستم‌کشیده را به چاه سیاه و باتلاق تاریک دیگری فرو برند و به زنجیر دیگری فرو بندند. […]

———————————————————————————————

آینده و نگرانی‌ها: تجربه‌هایی از گذشته برای فردا

نگذاریم ایران تبدیل به زنجیر جدید اسارت شود

چنانچه «ایران» تبدیل به مفهومی سراسر نیک و مقدس و غیرقابل نقد شود که می‌بایست جان مردم فدای آن گردد، بزودی زنجیرهای جدید اسارت و استبداد و چماق‌های سرکوب و چوبه‌های اعدام، به نام ایران و زیر پرچم سه رنگ آن برقرار و برپای خواهند شد. آنگاه صدای دادخواهی هر معترضی، زیر اتهام «دشمنی و ضدیت با ایران» خفه خواهد شد.

شوونیسم و وطن‌پرستی متعصبانه و اینکه ایران را مظهر همه خوبی‌ها و صفات پسندیده دانستن و آنرا مبرای از هر بدی نامیدن، تکرار اشتباهات هولناک گذشته است و خطریست که آینده جامعه ما و تمامی تلاش‌های آزادیخواهانه را تهدید می‌کند. […]

———————————————————————————————

اعتراض و راهپیمایی حق مدنی انسان‌هاست، و چند گفتار دیگر

آزادی راهپیمایی و تجمع به همراه آزادی تشکل، آزادی بیان و آزادی رسانه، مجموعه آزادی‌های چهارگانه مدنی و بدیهی جوامع بشری را تشکیل می‌دهند. این حقوق و آزادی‌ها از سوی کسی یا قدرتی اعطاء نشده و هیچ شخص یا قدرتی حتی با وضع قوانین نمی‌تواند آنها را محدود یا مسلوب کند. به همین خاطر نیز هست که آزادی تجمعات و راهپیمایی در اعلامیه جهانی حقوق بشر و نیز در قانون اساسی فعلی ایران (حتی بدون قید اخذ مجوز از هیچ نهادی) به رسمیت شناخته شده و مقنن متوجه این حق ذاتی بوده است.

از طرف دیگر، جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی که گاهی به شکل تجمع، تظاهرات یا راهپیمایی خود را نشان می‌دهند، فرصتی مهم برای پیشبرد و پویایی کشور و توجه به دردها و زخم‌ها و معضلات سیاسی و اجتماعی آن به حساب می‌آیند. بخصوص در کشورهای آکنده از تبعیض و فساد. جنبش‌های اجتماعی همواره نیروی محرک جوامع بشری در طول تاریخ بوده‌اند. رخدادهای بزرگ بشریت عمدتاً از دل اینگونه جنبش‌ها برخاسته‌اند، چرا که آنها به‌رغم برخی عوارض اجتناب‌ناپذیر خود، نیرومندترین عامل ترقی و رفع سیاست‌های غلط و مخرب بوده‌اند و […]

———————————————————————————————

ترویج باستان‌گرایی و جنگ‌افروزی در کتاب‌های درسی مدارس

ناسیونالیسم چگونه انسان‌ها را تحریک به جنگ می‌کند؟ دانش‌آموزان چگونه داوطلبانه تبدیل به برده‌های جنگی می‌شوند؟

نوعی از فریب انسان‌ها که از طریق تبلیغ شوونیسم و ناسیونالیسم و باستان‌گرایی انجام می‌شود، به منظور تربیت نسل مطیع و دست‌آموزی صورت می‌گیرد که بدون هیچ مقاومت و اراده‌ای، مجری سیاست‌های سلطه‌گرانه شود. نسلی که با القائات مبتنی بر ستایش جهان‌گشایان و افتخار به مرزهای پهناور و جان‌نثاری به پای خاک پاک، به آسانی متقاعد به جنگ شود و بتواند با احساسات تحریک شده، اسلحه در دست بگیرد و خود را قربانی اهداف استعماریِ تجاوزطلبان و جنگ‌افروزان و اسلحه‌فروشان کند. که بتواند تحت تأثیر انواع مغزشویی‌های برگرفته از مذهب و ملیت و قومیت و زبان و تاریخ تحریف شده و افتخارات کاذب و اشعار حماسی و موسیقی مهیّج و برتر دانستن خود و پست دانستن دیگران، همنوع و همسایه خود را موجودی بی‌ارزش و دشمن خود فرض کند و حمله به او را «افتخار ملی» و «آزادسازی کشورها» بداند. آنهم در خاورمیانه ملتهب از جنگ‌های مکرر که بیش از هر چیز دیگری، به ترویج صلح و به تربیت نسل پیرو همزیستی بشری و ارزش‌های انسانی نیازمند است.

پایه‌های قدرت فاشیسم بیش از هر چیز دیگر متکی و مبتنی بر هژمونی برآمده از پروپاگاندا است. مبتنی بر تربیت فاشیستی زیر نقاب وطن‌پرستی. دستکاری در تاریخ نیز به شکلی که مقتضی مقاصد امروز شود، یکی از مهمترین و مؤثرترین ابزارها برای جهت‌دهی ذهنی و بسیج افکار عمومی و بهره‌کشی از انسان‌ها است.

اینکه تعدادی از اشخاص و رسانه‌ها با اشاره هدایتگران و در فواصل معین به مخاطبان القاء می‌کنند که نام پادشاهان و تاریخ ایران باستان از کتاب‌های تاریخ مدارس حذف شده و یا قصد آن در نظر است، بخش شاخصی از همان پروپاگانداست که با اهدافی درازمدت برای مخاطب ساده‌دل و سطحی‌نگر بیان می‌شود. فعالیت‌های باستان‌گرایانه و ناسیونالیستی، مکملی برای وضع موجود است. دماگوگ‌ها و متخصصان دستکاری‌های اجتماعی بخوبی می‌دانند که وقتی جامعه‌ای در قبال تحریکات دریافتی، واکنش مقتضی بروز نمی‌دهد و در مقابل آنها مقاوم شده است، لازم است تا محرک‌های تازه‌ای را رونمایی کنند.

مقاومت‌های مردمی در برابر نظام‌های طبقاتی و ثروت‌های انباشته، بخشی از سیر طبیعی تاریخ است. مهمترین ابزار برای مقابله با جنبش‌های پیشرو و مترقی که در روند تکاملی تاریخ شکل می‌گیرند، تبلیغ و ترویج واپس‌گرایی و باستان‌پرستی است. بازگشتی ارتجاعی به هزار و پانصد یا دوهزار و پانصد سال پیش. افکار کهنه‌پرستی در جوامعی که امیدی به آینده ندارند و نگاهشان به گذشته است، شیوع و مقبولیت بیشتری دارد. آنان بجای توجه به پیشرفت و توسعه اجتماعی و انسانی، توجهشان به گذشته‌های دور و رجوع به چیزهایی است که هزاران سال پیش و در سیر تکامل جوامع بشری منقرض شده‌اند. […]

———————————————————————————————

باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری

«به روزگار سلطه دروغ، بیان واقعیت‌ها مبارزه‌ای انقلابی است» (جورج اورول، کتاب ۱۹۸۴)
برای عبور از چاه خطرناک دیگری که در مسیر آینده ما حفر شده است

کتاب باستان شناسی تقلب و رنج های بشریکتاب «باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری» شامل گفتارهای تاریخ‌نگاری انسان‌گرا و پسااستعماری در باره باستان‌شناسی سیاسی و سلطه‌گری، تقلب و پنهان‌کاری در تاریخ عصر باستان، تحریف منابع و تحریک توده‌ها، کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، کتیبه‌ها و متون نوساخته، مناسبت‌ها و شخصیت‌های تخیلی، باستان‌گرایی و کورش‌پرستی، نابودی تمدن‌های بشری، شکنجه و قتل‌عام و سرکوب جنبش‌های رهایی‌بخش، سختگیری‌های مذهبی، بردگی و بهره‌کشی، زن‌ستیزی و بهره‌کشی از زنان، آماده چاپ و انتشار شده است.

وظیفه اجتماعی و انسانی هر کس است که در حد توان و اطلاعات خود در قبال رنج‌های بشری و فریب و بهره‌کشی از توده‌ها و هرگونه عمل ضدبشری مقابله و مبارزه و روشنگری کند. سکوت و بی‌تفاوتی در حکم موافقت و یا رضایتِ ضمنی است. رضایتی که موجب تباهی جامعه، ظلم به بشریت و ظلم به نسل‌های آتی خواهد شد.

در دوران معاصر، «مردم‌فریبی» عامل اصلی سلطه بر کشورها و بهره‌کشی از انسان‌ها در جوامع زودباور است. امروزه دروغ و تقلب- دو بازوی فریبگری- همچون دود سیاهی جامعه ایران را در بر گرفته است. نجات اینگونه جوامع هنگامی ممکن می‌شود که مبارزه توأمان با مردم‌فریبی و زودباوری تبدیل به جنبشی پیشرو و فراگیر در جامعه شود. آن هنگام که تعداد هر چه بیشتری از افراد مطلع جامعه در قبال فریب توده‌ها و بهره‌کشی‌ها و رفتارهای ضدبشریِ ناشی از آن با شجاعت و به صراحت روشنگری و انتقاد کنند. مبارزه‌ای بی‌خشونت‌ با جهل و ظلمِ حاصل از جهل که از روی درک مسئولیت اجتماعی و برخلاف همدستی‌های معمولِ منفعت‌طلبانه یا سکوت‌های عافیت‌جویانه انجام پذیرد. راه رهایی در مبارزه با کسانیست که دروغ می‌فروشند و ثروت و قدرت از جهل توده‌ها می‌اندوزند. نباید از کسانی بود که دروغ می‌فروشند و نان از جهل توده‌ها می‌خورند.

همچنین بر افراد جامعه فرض است که بجای مقاومت در برابر آگاهی و روشنگری، در برابر فریب و زودباوری از خود مقاومت نشان دهند. فرض است تا «قدرت تشخیص دروغ» و قدرت تشخیص روشنگران حقیقی از انبوه حیرت‌انگیز اشخاص و مؤسسه‌ها و کتاب‌ها و رسانه‌های فریبگر را در خود پرورش دهند. فرض است تا ضمن جبران بی‌اعتنایی‌های معمول، در بهره‌گیری و بازگویی و بازنشر روشنگری‌ها بکوشند و از روشنگران در قبال سرکوبگران حمایت کنند تا همچون همیشۀ تاریخ به دست تنهایی و فراموشی سپرده نشوند و مهجور و منکوب نگردند.

جبران کوتاهی‌های دیروز و امروز و ساختن فردای جامعه به جنبش روشنگری و مقاومت در برابر فریب و زودباوری بستگی دارد و به میزان توجه و حمایتی که افکار عمومی از روشنگران به عمل می‌آورند. روشنگرانی که از منفعت امروز خویش بخاطر منفعت فردای جامعه و نسل‌های آینده چشم می‌پوشند. […]

———————————————————————————————

نسل‌کشی‌های ایرانی در عصر اسلامی

از یعقوب لیث تا آقامحمدخان
با استناد به منابع تاریخی ایرانی، ادبیات فارسی، هنرها و میراث فرهنگی ایران

کتاب نسل کشی های ایرانی در عصر اسلامی نوشته رضا مرادی غیاث آبادیجوامعی که سیاسیون و مورخانش بیدادگران تاریخ را پرچمداران عظمت و استقلال و هویت ملی بنامند و اعمال ضدبشری آنانرا توجیه یا پنهان کنند، به فاجعه‌آفرینان فرصت تکرار می‌دهند و به چرخۀ ظلم تداوم می‌بخشند.

نسل امروز به دروازه‌های روشن صلح و همزیستی و تفاهم بشری برای ساختن آینده‌ای بهتر و پرورش نسل‌هایی خوشبخت‌تر نخواهد رسید تا زمانی که به جهان‌گشایان و جنگ‌افروزان تاریخ خود مباهات کند و بدان‌ها بنازد و ببالد.

بیان و شناخت فجایع تاریخی موجب آگاهی از تجربه‌های بشری و پیشگیری از تکرار خواهد شد؛ اما «مال ما» دانستنِ کشورها و شهرهای تصرف شده، و «مال خود» دانستن دستاورهای علمی و فرهنگی دیگران، و «جواهرات ملی» دانستنِ اموال غارت شده، طرز فکر خطرناکی است که می‌تواند بشریت را تهدید کند.

متون تاریخی ایرانی و ادبیات حماسی فارسی آکنده از توصیف توأم با تحسین جنایت علیه بشریت هستند. در این منابع، سخنی از روزگار تلخ مردم و رسیدگی به رنج‌ها و مصائب آنان و یا ساخت بناهای عام‌المنفعه و فعالیت‌های علمی و عمرانی و اعمالی که مفید به حال جامعه و بشریت باشند، دیده نمی‌شود. اغلب هر چه هست، گزارش قدرت‌طلبی و وسعت مرزها و حمله و تجاوز و کشتار و شکنجه و غارت و بردگی و متلاشی شدن خانواده‌ها و شهرها و کشورها است. […]

———————————————————————————————

درآمدی بر شکل‌گیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطه‌گری

نگاهی به گذشته و چشم‌اندازی به آینده

کتاب درآمدی بر مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطه گریدر سالیان گذشته به مطالعات ایرانی و ایران‌شناسی و کندوکاو در گذشته‌های دور پرداخته‌ام. همواره کوشش کرده‌ام که این نوشته‌ها و بررسی‌ها صرفاً با رویکردِ دستیابی به واقعیت‌های دوران گذشته باشد و ایران‌شناسی را تبدیل به خیال‌پردازی تاریخی و یا تبدیل به یک مکتب و ایدئولوژی ناسیونالیستیِ تمامیت‌خواه که در ذات خود گرایش شدید و انکارناپذیری به سوی فاشیسم دارد، نکنم. اما با توجه به زمان و در نظر داشتنِ شرایط موجود، احساس می‌کنم که بهتر است تجربه‌ها و داده‌های تاریخی را چراغی برای آینده کنیم. اکنون وقت آن است که سرنوشت تلخ و دردناک انسان در ایران را تحلیل و بررسی کنیم تا بلکه با یاری آن چشم‌انداز روشن‌تری به آینده و به افق‌های پیش رو بگشاییم. شاید بیش از هر زمان دیگری نیاز داشته باشیم که دستاوردهای فعلیِ مطالعات باستانی و تاریخی را صرف نقد رفتارهای امروزین خود کنیم. با این هدف که اشتباه‌های تاریخی را بشناسیم و از تکرار آنها دوری کنیم. باشد تا با آرمان‌ها و کوشش‌های همگانی، هنگامی که چشمان فرزندان فردای میهن را در ذهن خود مجسم می‌کنیم، در آنها بارقه‌هایی از شادی و آرامش و افتخار بیابیم. […]

———————————————————————————————

The Sun in Tetrapylons

A Report on Discovering the Relationship between Tetrapylons, Time and Variation in the Declination of the Sun

The Sun in Tetrapylons, Reza Moradi Ghiasabadi

This book reports the discovered relationships between tetrapylns, time, calendars, the sun, and the variation in the declination of the sun which are based on field studies and tangible observations. In the science of Archaeoastronomy*, the buildings with such characteristics are called solar observatory or solar structures (calendar buildings) in English and kalenderbauten in German. In Persian language, a tetrapylon is called chartaqi or chahartaqi meaning a building with four arches. In addition, there are some Persian names e.g. Mehrbin (means the place to see Mehr), Khwarbin (means the place to see the sun), and Bazeh-e Hur (means an opening for the sun), which they have been used to call these buildings for centuries and are known in the Persian language. It is possible that these appellations are ancient names with forgotten meanings for solar structures.

Archaeoastronomy is a new interdisciplinary science which involves archaeology, astronomy, anthropology, and ethnology. This science deals with the influence of sky phenomena and movement of astronomical objects on arts, rituals, religions, beliefs and other cultural events of ancient people. Archaeoastronomy has different branches and scientific fields such as cosmological, mythology ethnoastronomy, and astronomical architectonics. Studies on calendar systems, time measurement and astronomical instruments of the ancient world are also other fields of studies in archaeoastronomy. […]

———————————————————————————————

خورشید در چارتاقی

اخترباستان‌شناسی و چارتاقی: ملاحظات کیهانی و جهت‌گیری‌های خورشیدی در معماری چارتاقی و الگوهای چلیپایی باستانی

پژوهش‌های نگارنده که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شد، نشان می‌دهد که بسیاری از چارتاقی‌های ایران (چهارطاقی‌های ایران) بگونه‌ای طراحی و ساخته شده‌اند که می‌توان زمان رسیدن خورشید به برخی از مواضع سالانه و از جمله نقاط انقلاب تابستانی و  انقلاب زمستانی (آغاز تابستان و آغاز زمستان) و اعتدالین را با دقت زیادی و با دیدار طلوع خورشید از میان روزنه‌های تشکیل شده در میان اضلاع داخلی پایه‌های بنا تشخیص داد.

در تقویم‌های آفتابی دیگر که این نگارنده آنها را معرفی کرده است، این امکان تنها با دیدار سایه‌های خورشید بامدادی فرا دست می‌آید، اما در چارتاقی‌ها علاوه بر سنجش زمان از طریق سایه‌های ایجاد ‌شده در میان پایه‌های چندگانه داخلی بنا که با پلان صلیبی خود در حکم یک آفتاب‌سنج هستند، می‌توان قرص خورشید را نیز از روزنه ویژه‌ای که رو به سوی محل طلوع خورشید در انقلاب زمستانی و انقلاب تابستانی و اعتدالین دارد، تماشا کرد.

در این چارتاقی‌ها، نسبت خاصی میان پهنای پایه‌ها به طول هر ضلع آن وجود دارد که در نتیجه آن، زاویه تشکیل‌شده میان خط‌دیدهایی که از میان پایه‌های داخلی بنا می‌گذرد، با تغییرات میل خورشید در طول سال برابر است و می‌توانسته‌اند با چنین ویژگی جالبی، هنگام‌های مفروض سالیانه را تشخیص داده و استخراج کنند. چارتاقی‌های نیاسر، نویس و بتخانه، از مهمترین این بناها هستند. […]

———————————————————————————————

درباره اخترباستان‌شناسی و سازه‌های خورشیدسو

اخترباستان‌شناسی یا باستان‌ستاره‌شناسی دانشی نوین و میان‌رشته‌ای از علوم باستان‌شناسی، ستاره‌شناسی و مردم‌شناسی/ فرهنگ‌شناسی قومی است که به بررسی تأثیر و نفوذ پدیده‌های کیهانی و حرکات اجرام آسمانی بر روی هنرها، آیین‌ها، ادیان، باورداشت‌ها و دیگر پدیده‌های فرهنگی مردمان باستان می‌پردازد. دانش اخترشناسی باستانی که به بررسی تاریخی علم نجوم/ هیئت می‌پردازد، علیرغم برخی کارکردها و حوزه‌های مطالعاتی مشترک با اخترباستان‌شناسی، شاخه پژوهشی متفاوت و مستقلی است.

اخترباستان‌شناسی، زیرشاخه‌ها و گرایش‌های گوناگونی دارد که در آن میان می‌توان از اسطوره‌شناسی کیهانی، اختر‌قوم‌شناسی و معماری نجومی نام برد. مطالعه و بررسی در نظام‌های گاهشماری و زمان‌سنجی و ابزارهای آن در دوران باستان نیز از حوزه‌های پژوهشی اخترباستان شناسان بشمار می‌رود. […]

———————————————————————————————

راهنمای خط‌های باستانی ایران و پیرامون آن

هدف اصلی این گفتار معرفی اجمالی خط‌ها و الفباهای رایج در تاریخ ایران است. بدین منظور که بتوان با مقایسه جداول و راهنماها و تصاویر این کتاب با خط‌ها و کتیبه‌هایی که روی آثار باستانی و بناها و سکه‌ها و ظرف‌ها و دیگر اشیای گوناگون درج و نوشته شده‌اند، پی به ماهیت آن خط برد.

این نکته را باید توجه داشت که علامت‌های نگارشی هر خطی در زمان‌ها و دوره‌های مختلف حیات خود به انواع و اشکال مختلفی کتابت می‌شده‌اند و برای یک حرف واحد از گونه‌های مختلف نگارشی بهره‌مند می‌شده‌اند. تشخیص این علامت‌ها یکی از دشواری‌های همیشگی قرائت خطوط باستانی است.

تفاوت دیگر در میان گونه‌های مختلف یک خط واحد بخاطر این بوده است که آیا قرار بوده متن آن روی پوست یا صفحه کاغذی و با قلم و مرکب نوشته شود و یا اینکه روی سنگ حجاری گردد. لازمه نوشتن خط بر روی سنگ این بوده که علامت‌های الفبایی فاقد انحناء بوده باشند و از خطوط مستقیم و زاویه‌دار برای نگارش آنها استفاده شود. در نتیجه، بسیاری از خطوط باستانی و بخصوص خط پهلوی دارای دو نوع تحریری و کتیبه‌ای بوده‌اند. اما خط‌های میخی فاقد نوع تحریری بوده‌اند و همیشه برای حکاکی روی سنگ یا آجر و مانند اینها بکار می‌رفته‌اند. […]

———————————————————————————————

انسان‌گرایی چیست و انسان‌گرایان چه می‌گویند؟

در کشورهایی که مردمانش بنا به رویه و سنت تاریخی عادت دارند که با میل و رغبت تحت سلطه و انقیاد یک قدرت غالب قرار گیرند که بجای او فکر کند و بجای او تصمیم بگیرد، نام و مفهوم «انسان‌گرایی» چندان شناخته‌شده و متداول نیست.

در چنین جوامعی، وابستگی به قدرت‌های نظامی یا سیاسی می‌تواند موجبات دسترسی بیشتر به منافع شخصی و تصاحب «اموال و فرصت‌ها» شود. در حالیکه عکس این رویه می‌تواند شهروند مستقل و آزادمنش و اخلاق‌گرا را از تمامی حقوق اجتماعی و انسانی خود و حتی از هستی خود ساقط کند. علاوه بر این، وابستگی به قدرت‌های ایدئولوژیکی کاذب نیز می‌تواند علاوه بر منافع پیشین، شخص را به «آرامش ناشی از فکر نکردن و مسئولیت نداشتن» برساند. می‌تواند او را از زحمت اندیشیدن و توجه به رنج‌های بشری آسوده خاطر سازد تا با پیوستن به جمع اکثریت غالب اما بی‌اطلاع، تمامی مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به گردن کسانی اندازد که با دستورات ایدئولوژیکی خویش در تمامی کلیات و جزئیات زندگی شخصی و اجتماعی مردم اعمال نظر می‌کنند. دستوراتی که تبعیت از آنها موجب دسترسی بیشتر به منافع و امتیازها، و مخالفت با آنها و حتی تردید در آنها باز هم موجب اسقاط انسان‌ها از هستی خود می‌شود. […]

———————————————————————————————

بیانیه تاریخ‌نگاری انسان‌گرا

«تاریخ‌نگاری انسان‌گرا» یا «باستان‌شناسی انسان‌گرا» روش و رویکردی در مطالعات تاریخی و علوم باستان‌پژوهی است که مفاد زیر را بخشی از مسئولیت‌های حرفه‌ای و اخلاقی خویش می‌داند: تاریخ‌نگاری انسان‌گرا کاربرد مطالعات تاریخی را نه برای تفاخر و رقابت میان جوامع بشری یا مشروعیت‌بخشی‌های سیاسی، که برای آگاهی از قوانین و فلسفه تاریخ، و برای کسب تجارب آزمایش شده تاریخی به منظور ساختن حال و آینده بهتر و توسعه روابط انسانی می‌داند. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا می‌داند که بی‌اعتنایی به رنج کشیدن بخشی از انسان‌ها به رنج کشیدن همه انسان‌ها منجر خواهد شد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا به سکوت و بی‌اعتنایی تاریخ‌نویسی رسمی در قبال فرودستان و طردشدگان توجه دارد و برای «صدای مسکوت» و «تفاوت‌های فرهنگی» بیش از صدای غالب و تشابه‌های فرهنگی اهمیت قائل است. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا شواهد و اسناد تاریخی موجود از رنج‌های بشری و ظلم به انسان‌ها را به تمامی و با صراحت و روشنی بیان می‌کند و آنها را به هیچ دلیل و به نفع هیچکس انکار نمی‌کند و یا نادیده نمی‌گیرد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا داده‌های فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و باستان‌شناختی را با هیچ توجیه و مصلحت سیاسی تحریف و دستکاری نمی‌کند و یا برای دروغ‌های دوست‌داشتنی‌ای که توده‌ها تمایل به شنیدن آن دارند، سابقه مجعول تاریخی نمی‌سازد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا در قبال تقلب و مردم‌فریبی و بهره‌گیری سیاسی و سلطه‌گرانه از تاریخ و باستان‌شناسی واکنش نشان می‌دهد و دست به روشنگری می‌زند. […]

———————————————————————————————

مباحث بنیادین در باستان‌شناسی سلطه‌گری

تاریخ و باستان‌شناسی چگونه در خدمت سیاست و سرمایه‌داری و سلطه‌گری قرار می‌گیرند؟ باستان‌شناسی سیاسی و سرمایه‌داری چگونه با بهره‌کشی از جوامع تحت سلطه آنانرا تبدیل به نیروهای مولد ثروت می‌کند؟ تاریخ و باستان‌شناسی چرا و چگونه به ابزارهای مهم سلطه بر جوامع بشری تبدیل شده‌اند و چگونه می‌توانند منافع قدرت‌های استعماری را تأمین کنند؟ باستان‌شناسی و سیاست چگونه در تعامل با یکدیگر هستند و مطالعات پسااستعماری و انسان‌گرایانه چگونه به درک این روابط یاری می‌رسانند؟ چرا قوای سلطه‌گر لازم می‌بینند که برای جوامع تحریک‌پذیر و مستعد شوونیسم هویت‌های نوظهور قومی و زبانی و دینی و تاریخی و موزه‌ای بسازند و این هویت‌ها با هویت‌های نوساخته برای کشورهای همسایه متفاوت و متعارض باشد؟ تفرقه و نزاع‌های مبتنی و متکی بر اینگونه تاریخ‌سازی‌ها و هویت‌تراشی‌ها چگونه به نفع نظام‌های سلطه‌گری تمام می‌شود؟ متون کهن دینی و ادبی و تاریخی و جغرافیایی چگونه با تغییر و تصرف دستاویزی برای کسب مشروعیت تاریخی و هژمونی فرهنگی می‌شوند. […]

———————————————————————————————

دماگوژی و مهندسی افکار مردم

دماگوژی که در زبان فارسی با معادل‌هایی همچون «عوام‌فریبی» یا «مردم‌فریبی» بکار می‌رود، معنا و مفهوم عمومی و مطلق فریفتن عوام یا دروغ‌پردازی را ندارد، بلکه اصطلاحی است که بر یک مشرب سیاسی و سلطه‌گری و تبلیغاتی خاص که آنرا «دماگوژیسم» می‌نامند، دلالت می‌کند.

پیروان دماگوژیسم بر این روش هستند که اکثریت مردم را توده‌هایی ناآگاه و فاقد قوه تشخیص و ادارک تشکیل می‌دهند که از لحاظ فرهنگی در سطح پایینی هستند و به راحتی می‌توان آنان را بدون نیاز به استدلال و اقامه دلیل، و صرفاً با اتکای به القائات رسانه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی متنوع داخلی و خارجی، با شیوه‌هایی بسیار ساده و احساسی فریب داد و در راهی دلخواه با خود همراه کرد. دماگوژیسم را «مک‌کارتیسم» نیز می‌نامند. این اصطلاح برگرفته از نام سناتور جوزف مک‌کارتی، دماگوگ و راست‌گرای افراطی آمریکایی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ است که کمیته تحقیق و کارزار اختناق‌آمیز و مخوفی علیه هنرمندان و نویسندگان پیشرو و ضد فاشیسم و از جمله برتولت برشت و چارلی چاپلین براه انداخت.

کاربرد دماگوژی بطور خلاصه عبارت است از: «بهره‌گیری از حماقت در ترویج تجارت و شیوع خشونت». کشورهای همسایه‌ای که زرادخانه‌های آنها آکنده از تسلیحات خریداری شده از قدرت‌های استعماری شده، لازم است تا در فاصله‌های معین و چرخه‌های مکرر تخریب و بازسازی، به بهانه‌های موهومی بجان یکدیگر بیفتند و جنگ افزارهای خریداری شده را به مصرف برسانند. کارخانه‌ها و بنیان‌های صنعتی یکدیگر را نابود کنند، و آنگاه به پرداخت هزینه هنگفت بازسازی و خرید مجدد و مکرر سلاح و تأسیسات زیربنایی از کشورهای استعماری روی بیاورند. کشورهایی که درآمد آنها از فروش تسلیحات و رونق اقتصادی حاصل از آن، بسیار بیشتر از درآمد کشورهای خاورمیانه از فروش نفت است. […]

———————————————————————————————

گفتارهایی در باره وطن‌دوستی، غرور ملی، و قربانی انسان به پای کشور

وطن‌دوستی تا جایی پسندیده است که از انسان‌دوستی پیشی نگیرد. هنگامی که وطن‌دوستی مقدم بر انسان‌دوستی شود، انسان‌ها به خودی و غیرخودی یا بیگانه تقسیم می‌گردند. حمله خودی به بیگانه تمجید می‌گردد و حمله بیگانه به خودی تقبیح. اعمال ناپسند خودی پسندیده جلوه می‌کند و اعمال پسندیده بیگانه ناپسند. درد و رنج خودی مهم جلوه می‌کند و درد و رنج بیگانه بی‌اهمیت. صفات زیبا از آن خودی می‌گردد و صفات زشت از آن بیگانه. برترانگاری و نژادپرستی و خشونت علیه بشریت اوج می‌گیرد و همزیستی و همبستگی و صلح بشری سقوط می‌کند. تجربه‌های تاریخی می‌آموزند که جنگ‌ها و جنایت‌های بزرگ تاریخ بشری را عمدتاً کسانی مرتکب شده‌اند که وطن را بر انسان ترجیح داده‌اند. […]

———————————————————————————————

آریاگرایی و نسل‌کشی فرهنگی به بهانه گسترش زبان فارسی و وحدت ملی

در جنگ جهانی اول و نیز به هنگام تبلیغات نژادیِ آریاگرایانۀ حزب نازی و سپس پیروزی‌ها و پیشروی‌های جنگیِ ارتش فاشیستی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، بسیاری از احزاب و اشخاص و مطبوعات در ایران و برخی ممالک مجاور (و حتی شخص رضاشاه)، دل به آلمان و ایده آریایی بستند و آینده خود را در آن دیدند. این دلبستگی یا از روی فرصت‌طلبی بود و یا به سبب نفرت عمیقی که از دخالت‌های مخرب و دیرین دول روس و انگلیس در دل داشتند. پس از افول آلمان نازی و اشغال ایران، بسیاری از این عده که دیگر برای آلمان‌ها و تبلیغات نژادی آنها آینده‌ای متصور نبودند، از آن دست کشیدند و به راه خود رفتند؛ اما عده‌ای دیگر، تمرکز و دستاویز بر روی «زبان پارسی و هویت ملی» را جایگزین «نژاد آریایی» کردند و یا با تغییر بادبان‌ها به سوی انگلیس و آمریکا متمایل شدند.

ایده استعماری «نژاد آریایی» در اصل به دست خود انگلیس پدید آمده بود که بتوانند خود را با هندیان و ایرانیان از یک تبار معرفی کند تا مردمان تحت سلطه، آنانرا به چشم مهاجمان غارتگر و بیگانه ننگرند و سلطه آنان را حکومت خودی و خودمانی تلقی کنند. اما سپس به دلیل آنکه این پروژه به واسطۀ پسند و دخالت آلمان‌ها دستکاری و دستمالی شد و از حیز انتفاع ساقط گردید و نام «آریایی» مترادف با جنگ و جنایت و خونریزی و نسل‌کشی انسان‌ها شد، بطور کلی از آن دست کشید و راه‌های تازه‌ای را برای دوام و توجیه سلطه‌گری جستجو کرد. با این حال هنوز در ایران کسانی هستند که تحت تأثیر تبلیغات گسترده نژادپرستی و ناسیونالیسم که در همه جا و حتی در کتاب‌های درسی نیز وجود دارد، به نفرت‌پراکنی و ستیز میان انسان‌ها ادامه می‌دهند و به نژاد پاک و نجیب آریایی خود! مباهات می‌کنند. […]

———————————————————————————————

نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه

سال‌ها پیش و در کتاب «مهاجرت‌های آریاییان» کوشیدم تا با شواهد متعدد باستان‌شناسی، باستان‌زمین‌شناسی و نیز اسطوره‌شناسی و متون کهن، دلایلی در رد فرضیه مهاجرت آریاییان به ایران ارائه کنم. اما اکنون و با توجه به مجموعه شواهد موجود بر این باورم که بیش از آنکه لازم باشد در رد چنین فرضیه‌ای سخن راند، لازم است تا نشان داده شود اصطلاح «نژاد آریایی» در اروپا و در میانه‌های قرن نوزدهم میلادی و به مقاصد نژادپرستانه و بهره‌گیری‌های استعماری وضع شد و بر روی آن تبلیغات گسترده‌ای انجام گرفت. با اینکه عمر این نظریه در میانه‌های سده بیستم به پایان رسید و اروپا و دانشمندان جهان از آن دست برداشتند، اما در کشورهای شرقی و برای مقاصد استعماری زنده نگاه داشته شده و مورد سوءاستفاده قدرت‌های استعماری و نفاق‌افکنان قرار می‌گیرد. سلطه‌گران به صلاح خود می‌دانند که همواره بخشی از مردم خود را آریایی بدانند و بخشی دیگر خود را آریایی ندانند و این تعارض تداوم داشته باشد.

مفهوم نژاد آریایی از فرضیه‌ای سرچشمه می‌گیرد که بر اساس آن، هندواروپایی‌‌زبانانِ اصلی و فرزندان آنان تا عصر حاضر، یک نژاد متمایز بوده و یا زیر مجموعه‌ای از نژاد بزرگتر قفقازی هستند.

این در حالی است که نظریه و اصطلاح «آریایی» در زمان پیدایش خود به سادگی یک مفهوم زبان‌شناختی و فاقد مفهوم نژادی/ قومیتی بود، اما بعدها این اصطلاح بصورت یک ایدئولوژی برای تحریک حس نژادپرستی در انگاره‌ها و اهداف استعماری و سلطه‌گرانه قرار گرفت. این اصطلاح به ویژه در عقاید نازی‌ها و نئونازی‌ها استفاده شد و به همین شکل نیز در میان گروه‌های دیگری مانند معتقدان به برتری نژاد سفید آریایی و آریاصوفی‌های پیرو علوم غیبی و خفیه که معتقد بودند نژاد پاک آریایی از ستاره دبران به کره زمین آمده و باید نسل آنان با مهندسی ژنتیک اصلاح شود!، بکار گرفته شد.

عبارت «نژاد آریایی» یا معادل آن، در هیچیک از متون ایرانی باستان و میانه، اعم از متون اوستایی، فارسی باستان، پهلوی، سغدی، مانوی و نیز متون ادبیات فارسی بکار نرفته است. افزون بر این، حتی کلمه «آریا» و «آریایی» در شاهنامه فردوسی و تمامی متون تاریخی، اسطوره‌ای و ادبی فارسی مهجور و ناشناخته است. چنانکه این مفهوم واقعیتی عینی داشت (تا حدی که امروزه بدان بها می‌دهند)، می‌بایست رد و نشانی از آن در این متون موجود می‌بود و تا این اندازه در میان مردمانی که به حفظ خاطره تاریخی خویش (حتی به شکل داستانی) پایبند بوده‌اند، متروک و ناشناخته نمی‌بود. اصطلاح نژاد آریایی مفهومی است که بدون آنکه ایرانیان یا هندیان در ساخت آن نقشی داشته باشند، در اروپا و در ۱۵۰ سال گذشته وضع شد و به نام آن انسان را و از جمله ایرانیان و هندیان را به زنجیر کشیدند و قربانی کردند. این نامی است که بارها در ترکیب و همزیستی با فاشیسم و نازیسم موجبات رنج انسان و کشتار دسته‌جمعی نوع بشر در هر چهار قاره جهان را به همراه داشته است. […]

———————————————————————————————

آسیب‌های فرهنگستان به علم و به زبان فارسی

علوم بخشی از مفاهیم هستند و زبان وسیله بیان مفاهیم است. علم در خدمت زبان نیست، این زبان است که در خدمت علم و بیان مفاهیم است. چرا که علم نسبت به زبان ترجیح ذاتی دارد.

شوونیست‌ها به زبان خالص تعلق خاطر خاصی دارند؛ چنانکه به خاک و خون و خلوص و نژاد و تاریخ. آنان برای مقاصد خود براحتی تاریخ و تقویم و جغرافیا و هویت اجتماعی و مذهب و زبان و نام‌های جغرافیایی و حتی نام‌های علمی را جعل می‌کنند و دستاوردهای دانش بشری را ملعبه هوس‌های خطرناک خود می‌کنند. در هیچ کجای دنیا جز در میان فارسی‌زبانان و عربی‌زبانان برای نام‌ها و اسامی علمی، معادل‌‌های من‌درآوردی نمی‌سازند.

در زمانی که مشرق‌زمین به علم توجه می‌داشته (بخصوص در قرن‌های چهارم و پنجم هجری)، مغرب‌زمین اسامی علمی وضع شده آنها را با روی باز پذیرفته و هنوز هم بکار می‌برد و در فکر جایگزینش نیست. هیچ زبانی زبان خالص نیست، جز زبان بومیان ابتدایی در نواحی دوردست جهان. زبان انگلیسی به عنوان یکی از غنی‌ترین زبان‌های فعلی در جهان، دارای درصد ناچیزی لغت و نام با ریشه انگلیسی یا آنگلوفریسی است. زبان لاتینی به عنوان یکی از ممتازترین زبان‌های علمی جهان در دوران گذشته و منشأ بسیاری از اسامی و اصطلاحات علمی، ریشه و نیای زبان انگلیسی نیست و زبان انگلیسی نسبت به آن بیگانه به حساب می‌آید. […]

———————————————————————————————

شبه‌تقویم هجری شمسی و لزوم پیوستن به تقویم میلادی

تقویم میلادی، امروزه تقویم رسمی تمامی کشورهای اسلامی و تمامی کشورهای جهان بجز چهار کشور است. یعنی فقط چهار کشور ایران، افغانستان، اتیوپی و نپال تقویم میلادی را به عنوان تقویم رسمی نپذیرفته‌اند. ایران و افغانستان همچنین تنها کشورهایی هستند که بطور همزمان از سه تقویم مختلف استفاده می‌کنند و این موجب ناهنجاری‌های اجتماعی و نافهمی‌های تاریخی شده است. استفاده همزمان از تقویم‌های سه‌گانه در کتاب‌ها و بخصوص کتاب‌های درسی تاریخ، موجب شده که ایرانیان درک درستی از زمان وقایع تاریخی و فاصله و رابطه آنها با یکدیگر در ذهن خود نداشته باشند.

اما آنچه با نام‌های تقویم هجری شمسی یا هجری خورشیدی یا گاهشماری ایرانی شناخته می‌شود، برخلاف توهم عده‌ای از ایرانیان، نه تنها دقیق‌ترین تقویم جهان نیست، که بخاطر نداشتن نظام محاسباتی و نیاز به محاسبه و اعلان سالانه، و نیز نداشتن تعاریف پایه گاهشماری (از جمله نداشتن تعریف برای طول سال متوسط و نداشتن قاعده معین برای کبیسه‌گیری و حتی نداشتن نام مشخص) اصولاً تقویم به مفهوم علمی آن به حساب نمی‌آید. […]

———————————————————————————————

قتل‌های سرنوشت‌سوز تاریخ ایران

در مجموعه گفتارهای «قتل‌های سرنوشت‌سوز تاریخ ایران» شش تن از کسانی معرفی شده‌اند که تأثیری عظیم بر دانش و هنر عصر خود نهادند و می‌توانستند سرآغاز و نیروی محرکه‌ای بر پیشرفت علمی و توسعه اجتماعی جامعه باشند. اما سرنوشت همه آنان چیزی جز مرگ نبود. این شش تن عبارتند از: غیاث‌الدین جمشید کاشانی، ابن مُقله شیرازی، میرعماد قزوینی، گوهرشاد خاتون، ابن مقفع و شهاب‌الدین سهروردی.

غیاث‌الدین جمشید کاشانی در سحرگاه چهارشنبه نوزدهم ماه رمضان سال ۸۳۲ هجری قمری/ دهم تیرماه سال ۸۰۸ هجری شمسی و در حالی که فقط حدود ۴۰ سال سن داشت، به دست اشخاصی ناشناس و در محل رصدخانه سمرقند کشته شد. یعنی درست در جایی که او روزگار خود را وقف ساخت و توسعه و بالندگی آن کرده بود؛ جایی که ماحصل توانایی‌های شگرف او بود. او را در کنار سازه‌ها و ابزارهای رصدی که به سوی آسمان برگشوده بود، کشتند. کشته شدنی که فقط مرگ یک شخص نبود، بلکه مرگ یک جامعه بود. مرگ علم و پیشرفت‌های علمی و سرآغاز دیگری بر عقب‌ماندگی‌های علمی بود.

کاشانی فقط قربانی دسیسه‌های رقبای حسود و فرصت‌طلبانی که علم را پایمال عوام‌فریبی و منافع شخصی می‌کنند، نشد. بلکه او قربانی جامعه‌ای هم شد که از عوام‌فریبی بیش از علم راستین استقبال می‌کند و شایستگی داشتن کسانی همچون او را ندارد. جامعه‌ای که هنوز هم کاشانی را نمی‌شناسد و بر آنچه بر او رفت، اعتنایی نمی‌کند. جامعه‌ای که اکثریت اعضایش به پهلوان‌پنبه‌ها بیشتر از پهلوانان و قهرمانان واقعی دلبستگی دارد و آنان را خوش‌تر می‌دارد. جامعه‌ای که قهرمانان خود را می‌کشد، اما همچنان روزگار بهتری را آرزو دارد. […]

———————————————————————————————

بردگی نظامی یا خدمت مقدس سربازی

وقتی دو سال از بهترین ایام جوانی خود را صرف بیگاری‌ای به نام خدمت مثلاً مقدس سربازی می‌کردیم، تصور ما بر این بود که این وظیفه‌ای شهروندی و رایج در تمامی کشورهای جهان است. اما بعدها که از القائات و تبلیغات رایج تا حدی خلاصی یافتیم، دانستیم که این بردگی نظامی و بهره‌کشی ظالمانه از عمر و فرصت‌های رشد یک جوان- به عنوان ارزشمندترین سرمایه هر کشوری- از زمان رضاشاه در ایران رسمیت یافته و امروزه به این شکل دائمی و اجباری و طولانی و بی‌دستمزد نه تنها در اغلب کشورهای جهان رایج نیست، که فقط در حدود ده کشور وجود دارد: ایران، ترکیه، سوریه، قبرس، مصر، کلمبیا، کره شمالی و دو-سه تای دیگر. در اکثر قریب به اتفاق کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکایی و اروپایی جهان و از جمله در عراق، افغانستان، پاکستان و عربستان، سربازی اجباری نیست و مانند همه مشاغل دیگر بصورت اختیاری و در ازای دستمزد و دیگر حقوق مترتبه بر آن است. بخصوص هنگامی که بیگاری سربازی قابل خرید و معاوضه با پول باشد و در نتیجه فقط به محرومان و فرودستان جامعه منحصر شود، به ظالمانه‌ترین شکل خود در می‌آید. […]

———————————————————————————————

ایران در عصر وقاحت!

انحطاط در دولت و جامعه‌ای که دروغ و جنایت و وقاحت، سه مشخصه بارز آنست

می‌خواستی از ظلم بگویی، از ظلمی که چون غبار سیاه بر سر همه سایه افکنده است. می‌خواستی از خنجرهایی بگویی که همه بر پشت هم می‌زنیم و یکدیگر را می‌دریم و بی‌رحمی‌هایی که نسبت به هم روا می‌داریم. مایی که در سراسر تاریخ فرصت‌طلب‌هایی بودیم که با عمال ظلم همراهی و همدستی کردیم. مایی که با کرنش در برابر اقویا، خون ضعفا را می‌مکیم و در برابر چشمان همان ضعفا به آنان فخر می‌فروشیم. مایی که به هم رحم نکردیم، اما انتظار داشتیم دیگران به ما رحم کنند. در این وضعیت غالب اجتماعی، تعداد کسانی که همدست ظلم و شریک جرم نشدند و خواستند حرکتی برای آگاهی و رهایی انجام دهند، کمتر از آنی بوده که تأثیری و حاصلی داشته باشند. قطره زلالی بودند که در اقیانوسی از تیرگی افتادند. پیشروهایی بودند که در باتلاق جهل و ارتجاع فرو غلطیدند. «گلی بودند که در جهنم روییدند». […]

———————————————————————————————

خاطره‌ها

آینده بزودی به گذشته و به خاطره می‌پیوندد. خاطره‌ها با همه تلخی‌ها و دردهای نهفته‌اشان بخشی از تجارب و واقعیت‌های انکارناپذیر زندگی هستند. آینده را می‌توان تغییر داد، اما گذشته تغییرناپذیر است. کارنامه انسان‌ها در همین خاطره‌های بلاتغییری که از آنان برجای مانده، زنده می‌ماند. با اتکای به آنهاست که در آینده می‌توانی به گذشته و به راهی که پیمودی نگاه کنی و از خود بپرسی آیا هر تلاشی را که لازم و ممکن بود، انجام داده‌ای؟ […]

 

 

 

web analytics